آخرایِ شام بود و دیگه تقریبا یخمون آب شده بود که بهش میگم: از اون موقع دارم فکر میکنم شما چقدر نانازی، بعدِ این همه سال همینجور عاشقونه و بااحساس حتی پیشِ ما وقتی میخوای از شوهرت حرف بزنی یا صداش کنی میگی: پیشی اینجور، پیشی اونجور! همونطور که خنده به لب داره با تعجب نگام میکنه، که دوستم میگه: "نانازجون" همیشه "ویشتاسب جان" رو "ویشی" صدا میکنه!!!!!
از خنده نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و با خودم فکر میکردم چرا موقع معرفی به اسامی دقت نکردم؟!!!
۲ نظر:
:)))))))
((-:
ارسال یک نظر