۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

از دیروز ابتدایِ بعد‌از‌ظهر این آهنگ  به خود‌آیی! رو گوش کردم، یه نفس.
...
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
...
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی

تو خودت باغ بهشتی
...
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
...
خود ِ اویی , خود اویی
به‌خـــودآی



و الان ۳-۲ ساعتی‌ میشه این صدا  دنگ شو - آبان - پلاک ۱۶ تو خونه میپیچه...

روز با تو ، شب به یادت
قصه با اسمِ تو قصه هست
دل، یکی‌ بود و نبوده
به همیشه تو، بسته است
...
دل، یکی‌ بود و نبوده
حالِ دل بی‌ تو چگونه است
...
اسمِ تو خودِ قراره
...

حیفم اومد اینجا نگذارمشون.

هیچ نظری موجود نیست: