۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

فرودگاه‌ها، ایستگاه‌هایِ قطار و ترمینالهایِ اتوبوس همیشه زنده و جاریند، مثلِ رودخونه‌ها،
آدمها، این قطره‌هایِ جاری، در رفت و آمد، در هر جهت، شاد، غمگین، سرگردون، مسلط...
این تکاپو، این جنب و جوش، این هیجان، حتی گریه‌ها، رسیدنها، رفتنها، انتظار، بوسه‌هایِ خداحافظی، بغل‌هایِ سلام و ...  این محیط رو دوست دارم
بینِ همه فرودگاه‌هایِ بزرگ و کوچیکی که دیدم، که گذر کردم، یه جور حسِّ خوبی‌ به فرودگاهِ مونترال دارم، حسِّ آشنایِ خونه بودن، چه وقتی‌ میرم چه زمانی‌ که میام...
الان هم اینجام، کنارِ پنجره نشستم، فنجونِ کاغذی قهوه داغ و شیرینی‌ِ شکلاتی کشمشی رویِ میز کنارِ دستم، موزیک ملایمِ اسپانیایی
 بیرون رعد و برق و بارون... منتظرم تا پروازِ بعدی
تصمیمِ ناگهانی، سفری کوتاه، غیرِ منتظره، غافلگیر کننده، خیلی‌ دلی‌...
چه حالِ خوبی‌ دارم...
رویِ ماهت رو می‌بوسم خدا، مرسی‌

۱۰ نظر:

نگار ايرانى گفت...

به سلامت برى و برگردى . بهت يه دنيا خوش بگذره.

روزهای پروین گفت...

ممنون نگار جان، شاد باشی‌ (-:

خاتون بانو گفت...

سلام پروین جان
خوش بگذره خانوم. سفرت بی خطر.(راستی بالاخره آرشیوت رو تموم کردم. ممنون که مینویسی).

روزهای پروین گفت...

سلام خاتون بانو جان
مرسی‌ازآرزویِ خوبت، شادباشی‌ عزیز (-:
ممنون از شما که وقت میذاری و روزانه‌هایِ من رو میخونی‌ (-:

آ گفت...

سفرت به سلامت :)

وحیده گفت...

میاین ایران؟!!
هر کجا که می رید خدا به همراهتون :-*

بانوی معبد سوخته گفت...

پرواز بی خطر و سفر به سلامت.

خاتون بانو گفت...

سلام. هنوز برنگشتيد؟
اونجا نت نداره؟ دلم براي نوشته هاتون تنگ شده راستش.

روزهای پروین گفت...

ممنونم از لطفِ همگی‌ برای آرزویِ سفرِ خوب و بی‌خطر... (-:

روزهای پروین گفت...

test