ماه اوتِ ۲۰۱۱، یازده تا از دانشجوهایِ دانشکده در رشتههایِ مختلف از
جمله شیمی، بیولوژی، ریموت سنسینگ و... برایِ کار رو یِه پروژه در زمینه
آبهایِ آشامیدنی دو تا از روستاهایِ نیکاراگوئه رفتند اونجا."صوفی" از
گروهِ ما هم همراهشون بود که عکسهایِ خیلی قشنگی هم از مردم، طبیعت و
خودشون گرفته بود. بچهها بیتکلف و بدونِ مقایسه و نگاهِ از بالا و
تمسخر با اهالیِ بومی دمخور شده بودند، برخلافِ اونچه که بینِ ما
ایرانیها هست و روزبهروز هم بیشتر میشه. اونی با کلاستر و امروزی تره
که هیچ کس و هیچ چیز به نظرش نیاد و به همه چیز با یک نگاه تحقیرآمیز و تمسخر نگاه
کنه! بگذریم..." صوفی" با لبخند و تعجب از امکاناتِ رفاهی دهکده تعریف میکرد که مثلا تو کل دهکده فقط یک تلفن بوده تو یک دفترِ پستی و وقتی که مسئولش بود میتونستند تماس بگیرند.
زندگی خیلی طبیعی و ساده ولی صمیمی و با صفا، پر از مهربونی و شادی
در عینِ فقر. بچهها برای بهبودِ آبِ آشامیدنی خیلی تلاش کردند و خب بعد از بازگشتشون یک
سمیناری هم دادند و نتیجه رو همراه با خاطراتِ سفر با
ما هم به اشتراک گذاشتند که خیلی خوب بود. زیباییِ طبیعت بی نظیر بود،
بکر و شگفتآور...
امروز صبح، سرِ چهارراه، دمِ در ورودیِ دانشکده، چشمم خورد به دو سه تا میز که روشون گلدونهای گل کاکتوس در انواعِ و سایزهایِ مختلف برایِ فروش گذاشتند. من هم که این روزها عشقِ گل، گلدون، سبزیکاری و ... خلاصه به اصلِ خودم برگشتم (هر کسی کودور ماند از اصلِ خویش، باز جوید روزگارِ وصلِ خویش!)، رفتم سراغشون. فکر کنم تا چند وقت دیگه، تنها جاهائی که تو آپارتمانم خالی از گل و گیاه بمونه، روی تخت، سطحِ گاز و کمی روی میزِ آشپزخونه و یک کمی هم میزِ کتابخونه باشه. خلاصه رفتم جلو، دوسه تا از دخترهایِ دانشکده شیمی و بیولوژی مسئولش بودند، بعد از اینکه چند تا گلدونِ کوچیک و خیلی ناز که یکیشون رو به جای زیرگلدونی تو یک ماگِ خوشگل گذاشتند، انتخاب میکنم، یکی از همون تو ماگها رو هم برایِ "بهار" خریدم که امشب شام خونهش دعوتم. میپرسم موضوع فروشِ این گلها چیه؟ میگند برای خریدِ تجهیزات در جهتِ کمک به بهبود آبِ آشامیدنی در نیکاراگوئه تا پنجشنبه فروش داریم! و توضیح میدند که با پولِ اینها میخوان صافیهایِ بزرگِ مخصوص تصفیه آب (فیلتر) بخرند برایِ ورودیِ آبِ هر خونه، که به اینصورت دیگه آبِ آشامیدنی دارایِ استانداردِ خوبی از نظرِ سلامتی و بهداشت میشه و مانع از شیوعِ بسیاری از بیماریهایی که تا به حال بوده. کارِ خیلی قشنگیه نه؟!
یادمه، یکی دو سال قبل از اینکه بیام اینجا، تابستونِ ۸۱ یا ۸۲، تو یکی از دورههایِ ضمنِ خدمت تو تهران، هوا خیلی گرم بود. هر روز عصر ساعت ۴ یا ۵ که از کلاس برمیگشتیم دوش میگرفتیم، یک بار یکی از خانمها که از زاهدان اومده بود به مصرفِ بالایِ آب تصفیه شده برایِ دوش گرفتن اعتراض کرد و میگفت ما تو شهرمون (تازه زاهدان که مرکزِ استانه) آبِ آشامیدنیمون هم این نسیت و شما اینطور این آب رو اسراف میکنید!!!
امروز صبح، سرِ چهارراه، دمِ در ورودیِ دانشکده، چشمم خورد به دو سه تا میز که روشون گلدونهای گل کاکتوس در انواعِ و سایزهایِ مختلف برایِ فروش گذاشتند. من هم که این روزها عشقِ گل، گلدون، سبزیکاری و ... خلاصه به اصلِ خودم برگشتم (هر کسی کودور ماند از اصلِ خویش، باز جوید روزگارِ وصلِ خویش!)، رفتم سراغشون. فکر کنم تا چند وقت دیگه، تنها جاهائی که تو آپارتمانم خالی از گل و گیاه بمونه، روی تخت، سطحِ گاز و کمی روی میزِ آشپزخونه و یک کمی هم میزِ کتابخونه باشه. خلاصه رفتم جلو، دوسه تا از دخترهایِ دانشکده شیمی و بیولوژی مسئولش بودند، بعد از اینکه چند تا گلدونِ کوچیک و خیلی ناز که یکیشون رو به جای زیرگلدونی تو یک ماگِ خوشگل گذاشتند، انتخاب میکنم، یکی از همون تو ماگها رو هم برایِ "بهار" خریدم که امشب شام خونهش دعوتم. میپرسم موضوع فروشِ این گلها چیه؟ میگند برای خریدِ تجهیزات در جهتِ کمک به بهبود آبِ آشامیدنی در نیکاراگوئه تا پنجشنبه فروش داریم! و توضیح میدند که با پولِ اینها میخوان صافیهایِ بزرگِ مخصوص تصفیه آب (فیلتر) بخرند برایِ ورودیِ آبِ هر خونه، که به اینصورت دیگه آبِ آشامیدنی دارایِ استانداردِ خوبی از نظرِ سلامتی و بهداشت میشه و مانع از شیوعِ بسیاری از بیماریهایی که تا به حال بوده. کارِ خیلی قشنگیه نه؟!
یادمه، یکی دو سال قبل از اینکه بیام اینجا، تابستونِ ۸۱ یا ۸۲، تو یکی از دورههایِ ضمنِ خدمت تو تهران، هوا خیلی گرم بود. هر روز عصر ساعت ۴ یا ۵ که از کلاس برمیگشتیم دوش میگرفتیم، یک بار یکی از خانمها که از زاهدان اومده بود به مصرفِ بالایِ آب تصفیه شده برایِ دوش گرفتن اعتراض کرد و میگفت ما تو شهرمون (تازه زاهدان که مرکزِ استانه) آبِ آشامیدنیمون هم این نسیت و شما اینطور این آب رو اسراف میکنید!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر