۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

امروز، برخلافِ ۳-۲ دو روزِ گذشته که هوا گرم و آفتابی بود، بارون می‌بارید، بارون که چه عرض کنم، سیل!
صبح که بیدار شدم، داشتم پرده رو میکشیدم کنار که ...‌ای جانم، چشمم افتاد به گلدونی که توش سبزی کاشتم، تربچه‌ها تو دو تا ردیف کوچیکِ موازیِ هم جوونه زدند، خدایِ من خود زندگی‌! راستی‌ گفته بودم که سبزی کاشتم؟ نه یادم نمیاد که گفته باشم. خب این هم از اون کارهاییه که اولین باره می‌کنم! با اینکه من همه عمرم رو تو باغ، بینِ درختها، گٔل، سبزیجات و غیره گذروندم ولی‌ نهایتش این بوده که گاهی‌ میوه چیدم، یا سبزی خوردن از باغچه... هیچ وقت گٔل سبز داشتن تو خونه رو دوست نداشتم، همیشه دورم سبز بوده، برخلافِ مامان که خداییش بهترین گل‌ها و میوه‌ها رو پرورش میده، و علاقمند هم است به کارهایِ تازه، روش‌هایِ جدید و همیشه به نوعی مشغوله و با گٔل و گیاه سروکله می‌زنه و... بگذریم، امسال چند‌تایی گلدون دارم که خیلی‌ خوبند، وقتی‌ خونه هستم کلی‌ قربون‌صدقه شون میرم و باهاشون حرف می‌زنم، حالا این سبزی‌ها هم بهش اضافه شدند... چند وقتی‌ بود که دلم میخواست این کار رو بکنم و به قولی خودم رو مشغول کنم، میشد که باغچه اجاره‌ کنم اتفاقا نزدیکِ خونه هم هست، ولی‌ هر چی‌ فکر کردم دیدم انقدر وقت ندارم که بخوام به باغچه سر بزنم، اونجوری کارش زیاد میشد، وجینِ علفهایِ هرز، آبیاری، کود دادن، خلاصه رسیدگی زیاد میخواست، همینطوری که نیست که هردمبیل، یا نباید کاری کرد یا به هر حال براش وقت گذاشت، این شد که تصمیم گرفتم گلدون بگیرم و باغچه رو بیارم اینجا! جمعه غروب از راهِ دانشکده با "کیم"، دوستِ ویتنامیم، رفتیم تا Canadien Tire و یک گلدونِ گردِ گود و متوسط، و یکی‌ هم مستطیل و با ارتفاع کمتر، به همراه بذرِ ریحون، جعفری، تربچه، فلفلِ تند، گوجه‌فرنگی‌ به‌ علاوه یک بسته بزرگ خاکِ سیاهِ ویتامینه مناسبِ سبزیجات خریدم. شنبه شب، در فاصله دو تلفن کاشتمشون. حالا امروز صبح دیدم که تربچه‌ها جوونه زدند، و شب که از دانشکده برگشتم دیدم چه قدی کشیدند خوشگلهایِ من... این هم یه بخشِ دیگه زندگی‌ در این سوئیتِ شماره ۳۱۱ ... زندگی‌ از هر سو جاریست!