۱۳۹۰ اسفند ۲۷, شنبه

اولِ صبحِ آخرین شنبه سالِ، رو فیسبوک، بهم پیغام داده که وکیل گرفتم که از هم جدا بشیم! آخه این هم خبره؟!!... تو چرا آخه ازدواج میکنی‌، تو؟!! یه بار، دو بار، آخه چند بار، چی‌ بگم من ؟!! این کارهات رو کجایِ دلم بگذارم؟! ... بابا یک ذره صبر، تحمل، سازگاری... حیف نیست؟! خراب کردن که ساده است، یک کمی‌ هم بسازید، همه ساختنها که سوختن نیست آخه... بعد، پس چرا هنوز پیغامهایِ عاشقانه می‌گذارید رو صفحه همدیگه؟!! دیوانه...