۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

به خاطرِ بارشِ برف این دو روزه اخیر، سعید پیشنهاد کرد که بریم طرفهایِ آبشار مونت‌ مرنسی (Chute-Montmorency ) برای پیاده‌روی تو برف با راکت. یک مسیرش تو جنگل هست، کنار و رویِ رودخونه یخزده، طرف دیگه هم آبشارِ بلند یخزده هست و رود کاملا یخزده مقابلش. برخلافِ همیشه که از دم خونه پیاده می‌رفتیم و پیاده هم برمیگشتیم، این بار هر دو مسیر رو با اتوبوس رفتیم و برگشتیم چون پیاده از خونه ما تا اون منطقه، ۳ ساعت راهه. از ۱۱:۳۰ تا ۱۶:۳۰ اونجا بودیم و بدونِ وقفه راه رفتیم، با راکت! عکسهایِ زیر، این منطقه زیبا و ۲ مسیری که رفتیم رو نشون میدند. تو این منطقه خیلی‌ از جاها تابلویِ خطر و احتیاط بود، مخصوصاً نزدیکِ خودِ آبشار و یا رویِ رودِ یخزده. عکس‌ها رو سعید گرفته، من هنوز دوربین جدید نخریدم.
مسیرِ اول،
از رویِ این ٔپلِ بلند رویِ آبشار گذشتیم و با راکت مسیر پر پیچ و خم، سرازیری، سربالایی رو طی‌ کردیم و رفتیم پایین و پای آبشار،

در عکس زیرِ اون ٔپلِ بلند، رود بزرگِ سنت لوران هست که تماما یخ زده.



تو این عکس، تمامِ منطقه برفیِ دیده شده،این مسیر رود یخزده است

رنگین کمانِ زیبا،


اینجا هم یخنوردی میکردند، مثلِ سنگنوردی ولی‌ رویِ دیواره یخی!


و دوباره برگشتیم بالا، از ٔپل عبور کردیم و ابتدایِ مسیرِ دوم،
رفت تو جنگل،

و برگشت از کنارِ رود


امروز،مدام با این جمله دایی هوشنگِ سُمی بازی کردیم که: طولِ زندگی‌ دستِ خودت نیست، عرضش که دستِ خودته! از جمله اینکه، به بچه‌ها می‌گفتم، هر جا سطحِ یخزده رود زیرِ پایِ من شکست و من فرو رفتم، شما برید و فقط به عنوان آخرین افرادی که تو این لحظات با من بودید به خونواده‌ام بگید که: من عاشقِ زندگی‌ و زندگی‌ کردن بودم، از عرضِ زندگیم راضیم، دیگه طولش فدایِ کیفیتِ عرضش شد!

هیچ نظری موجود نیست: