۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

هفته ای یکی دو بار بیشتر به صندوق پستی سر نمیزنم، چیزی از توش در نمیاد به جز برگه های تبلیغاتی و فاکتور! جمعه گذشته که یک روزِ طوفانی و بدی بود و تو خونه کار می‌کردم، برای تغییر و تنوع، یه سر بهش زدم فاکتورِ موبایلم اومده بود، ماهِ گذشته درخواست کرده بودم بجایِ ایمیل کردن پست کنند برام، مبلغش برابرِ ۶ ماه هزینه اش میشد، هیچ نگاهی‌ به برگه‌ها نکردم، فکر کردم به خاطرِ اینترنته که به من گفته بودند رایگانه، سریع رفتم دفترِ کمپانی سر چهارراه، کلی‌ منتظر موندم که فقط بامسئولی حرف بزنم که در جریانِ تمدیدِ قراردادم بود، با توپِ پر رفته بودم و با تهدید به اینکه میخوام کمپانی موردِ قرارداد رو عوض کنم، آقاهه قشنگ گوش کرد و بعد برگه‌های فاکتور رو گرفت و ورق زد و صفحه‌ای که ریز مبلغ هست رو نشون داد و گفت شما فقط ۱۰۵ یا ۱۵۰ دقیقه خارج از کانادا با موبایل صحبت کردید و هر بار هم کمپانی براتون پیغام داده و گفته که هر دقیقه ۱،۴۵$ هست بعلاوه یکی‌ دو موردِ دیگه، گفتم نه، فکر نمیکنم، موبایلم رو گرفت و بررسی‌ کرد و پیغامهای باز نکرده رو نشونم داد، تا من باشم که از کبک که میرم بیرون، دستگاه رو خاموش کنم یا حداقل پیغامها رو بخونم! بد سوختم ولی‌...

دوربینم خراب شده، تو یکی‌ از این یکشنبه‌های سرد که رفته بودیم برای "راکت" فکر کنم به خاطر سرمای زیاد زیر ۴۰- درجه خراب شده. برایِ منی‌ که همیشه و همه جا دوربین همرامه و از هر چیز یا اتفاق بی‌ معنی و با معنی عکس میگیرم مصیبتی از این بالاتر نیست ! رفتم فروشگاه "Futur Shop" جایی‌ که دوربین رو خریدم، گارانتیش تموم شده و تعمیرش گرونتر از خرید نوش هست... حالا که مجبورم دوربینِ جدید بگیرم میخوام کمی‌ حرفه‌ای تر بگیرم و با این گندی هم که زدم فعلا این یکی‌ دو ماهه نمیتونم دوربین بخرم، مگر اینکه خدا از دریچه غیبش کمی‌ دلار بفرسته، یعنی‌ میشه؟!!

هنوز منتظرم که از آزمایشگاه برای "اکوگرافی " زنگ بزنند، هیچ خبری نیست، درد همچنان هست، کمتر شده ولی‌ هست، اینهمه به دکتر گفتم درد دارم یک دونه قرصِ مسکن نداده، خودم هم که نمیخورم، هر جای دیگه هم که برم باز همین وضع هست، فعلا فقط کمی‌ خیالم رو راحت کرده که خیلی‌ خطرناک نیست، به تجویزِ خودم مدتیه پوشیدنِ سوتین قدغنه، به جز مهمونیهایِ رسمی‌ و ساعتهایی که میرم دانشگاه که اون هم اگر نخوام تو لابراتوار کار کنم نمی‌رم، از نظر ظاهر که مشکلی نیست ولی‌ تاثیر داشته رو کم کردنِ درد!

یک شنبه گذشته با سمی رفتیم راکت، تو منطقه "Plain d'Abraham"، سعید کار داشت کمی‌ هم سرما خورده بود و نیومد، روزِ قبلش سمی کیفِ پولش رو گم کرده بود، هر چند که بلافاصله کارتهای اعتباری و بانکیش رو باطل کرده بود ولی‌ با اینهمه رفتیم مسیری که روزِ قبل رفته بود و بعد از تقریبا یکساعت و نیم، کیف رو همونجور که تو برفها افتاده بود پیدا کردیم. هیچ چی‌ ازش کم نشده بود! اون هم تو مسیری که کلی‌ رفت و آمد می‌شده!!

امروز بعد از دوش وقت نداشتم موهام رو خشک کنم موس زدم و فرفری شده بود، کوتاه هم که هست درست مثلِ ببعی! نکردم یه سنجاق بزنم حتی، و رفتم دانشکده، "Chauli" رو دیدم، دختر چینیِ اتاق بغلی ( این دوسالی که میشناسمش همیشه موهاش یک مدل و یک اندازه بوده، لخت و صاف و دم اسبی )، میگه: واو، مدل موهات رو عوض کردی؟ این جمله ایه که هر بارکه من رو می بینه میگه، هر بار میگم نه موهای خودمه. صاف، فر، تابدار، هر حالتی که باشه همین رو میگم!

۲ نظر:

س. گفت...

خانم ورزشکار و شاد با کلی انرژی:)
مواظب خودت باش. قرص مسکن هم بعضی وقتا بخور;)
در ضمن مرسی که اومدی خیلی خوش گذشت:)

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ از تو.... *-: