۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

از کنارم که ردّ که میشه میگه: ببخشید، برمی‌گردم میگه یه سؤال داشتم مکث می‌کنم سریع میگه: انگلیسی‌ یا فرانسه؟ به فرانسه جواب میدم که فرانسه، بفرمایید! از معدود پسرهایِ عربِ دانشکده هست که تا به حال باهام هم‌صحبت نشده حتی در حدِ سلام علیک، شاید یکی‌ دو بار روز به خیری گفته اون هم شاید تو شرایطِ خاصی‌ بوده، در این حد که نمی‌دونست به چه زبونی صحبت کنه میفهمم. نگاهش نگرانه، میگه: مردمِ کشورِ شما خوشبختند؟ از نظرِ اقتصادی، اجتماعی، و.... لبخند میزنم، منظورش رو میفهمم، این نگرانی‌ رو تو چهره تک تکشون میبینم، ریمه که اصلا غمگینه حسابی‌، درّه یه جور، پسراشون که بیشتر اهلِ سیاست هستند و حرف زدن که بدتر، میفهم جنسِ نگرانیش رو، صریح میگم: نه! ادامه میدم: اخبارِ کشورت رو از همون روز‌هایِ اولِ ناآرومی دنبال می‌کنم، تا این اواخر سخنرانی "راشد ال..." ، یادم نمیاد اسمش رو خودش میگه و بهش میگم، این مدت نگران بودم و هنوز هستم، میگم من بچه بودم که تو کشورِ من انقلاب شد ولی‌ یادمه، حوادثِ بعدش رو بیشتر ولی‌ حرفی‌ نمی‌زنم که آتیشش همون سالِ اول به خونه خودمون افتاد و بد سوزوند، نمیخوام فکر کنه واقعیاتی که میگم به خاطرِ مسائلِ شخصیه. میگم به نظرِ من تکرارِ تاریخه، ۳۲ سال پیش ایران، حالا این بار تونس، خیلی‌ باید حواستون رو جمع کنید، مواظب باشید، حرفهایی‌ که این روز‌ها زده می‌شند خیلی‌ قشنگند، ولی‌ هر انقلابی‌ اول بچه‌هایِ خودش رو از بین میبره، اونها هیزم زیر آتیشند. از وضعِ فعلی میگم و قوانینِ جنسیتی به نامِ مذهب، از بین رفتنِ فرهنگ و اخلاق، غرورِ ملی‌ در طولِ این ۳۲ سال، و... میگه من هم میترسم ولی‌ امید دارم، اسلامیست‌ها فقط ۵۰% از مجلس رو به دست دارند.از طرفدارهایِ پرزیدنتِ ما بوده و از نظرِش دولت ِ ما ایده‌آل بوده که مقابلِ استکبار ایستاده و از این حرفها..... حالا نگرانِ مسائلِ کشورشه، اون تنها نیست، همشون میترسند، با اینکه مذهبیه از پیروزی اسلامیست‌ها می‌ترسه، میگه: اگر مثلِ ترکیه بشه نگرانی‌ نیست ولی‌.... جمله آخرش رو متوجه نمیشم که اگر اینجوری بشه چه میکنه، .... نگرانی تو نگاه و کلامش موج میزد، خیلی‌ ...

هیچ نظری موجود نیست: