۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

پروانه‌ها پرواز میکنند!

شنبه شبِ دو هفته پیش، وقتی‌ ایریس برگشت خونه هم خوشحال بود و هم کمی‌ تو فکر! لباسش رو عوض کرد، پیژامه ش رو پوشید و اومد تو اتاقِ من، دراز کشید رو تخت.داشتم کتاب می‌خوندم، پرسیدم: چه خبر؟ چه خبر از پروانه ها؟ جواب داد: هیچ چی‌، هیچ چیزِ تازه، مثلِ همیشه باز هم گفت که تو خیلی‌ مهربونی "Tu es si gentille!" فقط همین تعریف رو میکنه! گفتم که غلط نکنم تو رو مثلِ خواهر بزرگش دوست داره. گفت: اوه پروین، اوه نه! همونطور دراز کشیده برگشت رو شکم و صورتش رو تو دستهاش قایم کرد. بدجنسی کردم (نمیدونم چرا این پسره به دلم نمیشینه البته برای ایریس) گفتم حالا باز مثلِ خواهر بزرگش ببینه که بهتره تا مثلِ مادربزرگش! یه دفعه برگشت به پشت دراز کشید و دستش رو گذاشت رو شکمش و گفت: آاخ پروین... پروانه ها، پروانه‌ها مردند!
فرداش گفتم: ایریس، دیشب شوخی‌ کردم، نظرِ من چه اهمیتی داره، به دلت گوش بده، هر چی‌ اون بگه درسته! هر آدمی‌ یه جور دوست داشتنش رو نشون میده، مطمئن باش دوستت داره وگرنه وقت نمیگذاشت برای با تو بیرون رفتن. (میدونستم دلیلِ محکمی نیست!)

شنبه گذشته، بعد از ظهر، اولین روزِ کارم با هم اومدند اونجا. یعنی خدا من رو بکشه ایریس با این انتخابت! درسته من به ظاهر اهمیت میدم، حالا نه در حدِ "کلارک گیبل" باشه در نقشِ "رت باتلر" و نه مثلِ "جورج کلونی" در همه نقش هاش... ولی‌ بابا مردی گفتند، زنی‌ گفتند، یه ابهتی یه چیزی.... ایریس، قد بلنده و درشت، خوشگل هم هست با رفتاری متین و موقر. پسره هم خوبه ولی‌ هم کوتاهتره و هم مثلِ پسربچه‌ها میمونه، حتما ویژگیهای خوبی‌ داره که ایریس انتخابش کرده، نگرانی‌ِ من از اینه که این دختر خودش رو مجبور کرده باشه که امیدوارم که اینطور نباشه و خوب انتخاب کرده باشه. چون فکر میکنه که دیر شده و ممکنه زمانِ بچه دار شدنش بگذره، مذهبی‌ِ معتقدیه و انتخابش فقط از بینِ افراد مذهبیه و کسانی‌ که حتما به کلیسا میرند .... یه خدا‌پدر‌بیامرزی هم تو دوستاش بهش گفته که تناسب فیزیک مرد و زن مهم نیست و مرد اگر از نظر جثه از زن کوتاهتر و کوچکتر باشه تو اتاق خواب بهتر رفتار می‌کنه!!!
خلاصه، من شب زودتر اومده بودم خونه، خسته نشسته بودم تو آشپزخونه که شنگول و سرحال رسید، نشست و کمی‌ از محلِ کارم تعریف کرد و منتظر بود که من حرفی‌ بزنم، باز بدجنسی کردم و نگاش کردم که گفت: خب نظرت چیه؟ به نظرت خیلی‌ کوتاهتر و کوچیکتر از منه؟ گفتم خوبه، ولی‌ یه ذرّه فکر کن و سعی‌ کن بفهمی نگاه اون به این ارتباط چیه؟ تو به این ارتباط جدی فکر میکنی‌، مطمئن بشو که نگاهِ اون هم همینطوره نه اینکه برای اون، فقط این یه ارتباطِ دوستانه است.ایریس، دلم نمیخواد اشکات رو ببینم. (به خدا دیشب یه ساعت فقط تو اتاقِ درّه، ساکت نگاش می‌کردم و اون زار میزد از دست دوست پسرش، خدا شاهده قلبم درد گرفته بود، اینا رو به ایریس نگفتم). گفت :اون گفت که تو دخترِ مهربونی هستی‌! که سر این مهربونی کلی‌ خندیدیم... میگم تو مهربونی، من هم که مهربونم... پس چی‌!! لطفا هر وقت این جمله ش تغییر کرد بهم بگو.... دو روز بعد گفت که تعریفِ دیگه‌ای هم کرده... خدا رو شکر!

امشب از درد شکم، زیرِ شکم، پا، همونطور دولایی دارم آشپزی می‌کنم (آاخ مامان کجایی؟!!) که میرسه، خوشحال میاد کنارم، می‌بینه حالم خوب نیست...آروم شروع میکنه به حرف زدن: بهت گفتم که چیزِ دیگه و هم گفته غیر از " تو خیلی‌ مهربونی"! میگم آره، ادامه میده و میدونی‌ که بهم گفته: ال بل و... که خیلی‌ به این ارتباط فکر کرده، دعا کرده و میخواد که این ارتباط به ازدواج برسه! از من هم خواسته که این کار رو بکنم و به ازدواج فکر کنم..... اوه ه ه پروین هنوز خیلی‌ زوده، فقط ۵ هفته هست که همدیگه رو میشناسیم! خوشحال میشم میبوسمش و میگم: مدت زمان مهم نیست، مهم اینه که مطمئن باشید از انتخابتون، این همون چیزیه که تو میخواستی .....وادامه میدم: اگر هر وقتِ دیگه بود و این کیسه آبجوش رو روی شکمم نداشتم یه آهنگ عروسی‌ میگذاشتم و ....... خیلی‌ خوشحاله، من هم خوشحالم به خوشحالیش ...
میگم میدونی‌ تو سومین نفری هستی‌ که تو این ۵-۴ روزه داری اینجور خبری رو بهم میدی و خوشبختانه هر ۳ تاتون هم خوشحالید و منتظر بودید!

۴ نظر:

بهروز گفت...

آخ جون فیلتر شکن پیدا کردم تونستم بیام نظر بدم.از بس فید وبلاگت را خوندم خسته شدم
میبینم که خودت هم کم کم داری وسوسه میشی ازدواج کنی شیطون

روزهای پروین گفت...

به ه ه‌‌... خوب هستین؟ رسیدن به خیر!(-:
نه بابا، وسوسه ازدواج چیه؟!! شایعه نساز لطفا....

بهروز گفت...

از ما که گذشت، من را خر کردن دارن متاهلمون میکنند.
ولی از ته ته دل بگو ناقلا
یواشکی در گوشی بگو
دوستان در گوششون را بگیرند بزار ببینم پروین چی میگه
ف ی ل ت ر شکن پیدا کردم ماه.از این بعد هر روز هستم

روزهای پروین گفت...

به‌‌ به‌‌ چه خبر خوبی‌، امیدوارم که یه زندگی‌ خوب، پر مهر و عشق، و شادی در انتظارت باشه!(-:
گفتم سالِ ۹۰، سالِ خوبیه!

از حضورت هم خوشحالم، ولی‌ من اصلا نمیدونم چرا باید فیلتر بشم آخه؟!

نه بابا... هیچ خبری نیست، خبری باشه همین جا جار میزنم، من کارِ یواشکی بلد نیستم...