ساعت ۷:۴۰ شب ۲۵ فوریه، تو سالن اجتماعات هتل شهر Sainte-Croix, اطراف کبک، Jean-Pierre Ducruc, رئیس هیات امنای شهر و از برگزار کنندگان کنفرانس "کاشفان کوچک" با ۱۰ دقیقه تأخیر مراسم رو شروع میکنه. پس از خوشامد گویی میگه که سخنرانان امشب برخلاف برنامههای قبل که شرح سفرشون رو به کشوری میدادند، از کشورشون میگند: ایران! ایرانیها مسلمون هستند ولی عرب نیستند و عربی حرف نمیزنند و اونی نیستند که ما از طریق همسایه شمالیمون، کمی مکث میکنه و ادامه میده آمریکا میشناسیم. همراه با شوخی سخنرانها رو معرفی میکنه: پروین کارآموز من در.... بوده و الان دانشجوی دکترای... در دانشگاه...... ، آتوسا دانشجوی دکترای.... در دانشگاه.... و میلاد دانشجوی دکترا در دانشگاه ...... و میگه که خطرناک نیستند!!!
تقریبا سه هفته گذشته رو وقت گذاشتیم برای آماده کردن سخنرانیمون، دلمون میخواست تاثیر گذار باشه، قراره در مورد ایران و زندگی ایرانی برای کسانی حرف بزنیم که امکان شناختنش رو ندارند ولی مایلند که در موردش بدونند. سوژه خیلی وسیعه، نمیدونستیم چطور میشه تو یک ساعت و نیم این کار رو ارائه بدیم؟! هر قسمتی که دست میگذاشتیم بیشتر از دو ساعت وقت میخواست، میلاد از طبیعت ایران گفت، جغرافی، تاریخ، هنر، معماری...از تصاویر ۳ بعدی استفاده کرد!
آتوسا، بحث زبان، مذهب و غذاهای ایرانی.... و من هم برای معرفی جشنهای ملی، مراسم و سنن، ورزش، رقص، موزیک، سینما،....از ویدئوهای کوتاه استفاده کردم. تقریبا همه این هفته آخر رو رفتم دانشگاه لاوال و با میلاد کار میکردیم، آتوسا سر کار بود و به ما سر میزد و بنده خدا هی مرخصی روزانه گرفت برای کار کردن رو این پروژه .... با هر قسمتی که انجام میدادیم و به هم نشون میدادیم، میگم: ببین میلاد، من برمیگردم ایران ها، من اینجا بمون نیستم، ببین کی بهت گفتم!!!! اون هم میگه خب من هم....
یکشنبه ۲۰ فوریه، رفتیم مونترال برای خرید شیرینی و آجیل برای قسمت پذیرایی آخر سخنرانی!
پاور پوینت آماده رو که میبینم دلم میگیره، بیشتر دلم میسوزه! آخه این کشور نازنین ما چقدر ثروتمنده، چقدر توریستیه، چقدر زیباست و چقدر غریبه و ناشناخته، چقدر تنهاست و چقدر بدنام! باید بیرون باشی تا این رو بدونی....
از چند روز قبل هوا شناسی برای اون روز اعلام طوفان و برف سنگین کرده بود، برای ساعت ۳:۳۰ تو سالن بودیم، Jean-Pierre و خانومی که مسئول وسایل صوتی-تصویری و اینترنت بود، منتظرمون بودند، تا ۵:۳۰ ما ۳ تا موندیم، میز رو چیدیم، چند تا کتاب نفیس عکس از ایران برده بودیم که گذاشتیم. برای شام رفتیم خونه Jean-Pierre که از قبل دعوتمون کرده بود، یک ساعت هم نشد کل موندنمون چون وقت نداشتیم. برگشتیم سالن، مردم اومده بودند و هنوز هم داشتند میومدند. با این اعلام وضع هوا، و اینکه دو مراسم دیگه هم بود، خوب استقبال شده بود.
نگاهها مهربون نبود با ما، ایرانی بودیم! بعضیها به ملاحظه ادب لبخندی میزدند با همون نگاه سرد.... اکثرا سنّ بالا بودند، طبیعی بود این برخورد، جوونترها تو محیط کار، دانشگاه با مهاجرین بیشتر برخورد دارند، ممکنه رفاقت نکنند، ولی برای پرهیز از برچسب "نژاد پرستی" هم که شده برخوردشون بد نیست.
آتوسا بعد از Jean-Pierre شروع به صحبت کرد با تشکر از مسئولین و مردم وبا معرفی تیتر سخنرانی "نگاهی متفاوت به ایران!" ادامه داد که چرا "نگاه متفاوت"؟!چون ما در مورد ایران و زندگی ایرانی صحبت میکنیم به جز انچه که شما از رسانههای خبری میشنوید؛ سیاست!
بعد میلاد شروع کرد. تو این فاصله من حواسم به مردم بود که با هر عکسی که از طبیعت ایران نشون داده میشد، چه تعجبی میکردند، مردمی که تو این سالها بارها با سوالاتی چون : شما با شتر رفت وآمد میکنید؟ تو کشورتون قاشق -چنگال استفاده میکنید؟ میوه هم دارید یا فقط خرما میخورید؟ و ...... ما رو به تعجب وامیداشتند!
به هنر، صنایع دستی و نقاشی که رسید گاهی کلمات تحسینشون رو هم میشنیدی، مخصوصاً که همه رو با ذکر تاریخ شروعش میگفت، این تاریخ کهن!
آتوسا ادامه داد با صحبت در مورد زبان، الفبا، سبک نوشتن......مذاهب مختلف.... قیافه آتوسا با نگاه به جمعیت کمی تغییر کرد، صدای خروپف خانم پیر پشت سری که از اول ما رو بد جور نگاه میکرد، من رو به خنده میندازه که آتی سریع میره به قسمت غذاها و آشپزی ایرانی، همه بیدار و با دهان باز نگاه میکردند..... یکی از جوونها آخر سخنرانی میگفت با دیدن این غذاها گشنه م شده بود، دیگه نمیتونستم نگاه کنم!!! چند نفر دیگه آدرس رستوران ایرانی رو میگرفتند.....
یک ساعتی گذشته بود از سخنرانی که من شروع کردم با جشنهای ایرانی... قبلش میگم اگر خسته شدید میتونیم یک چند لحظه تنفس بدیم که میگند ادامه بده..... مهرگان، شب یلدا، سده، ۴شنبهسوری، نوروز.... عروسی ایرانی... ورزشهای باستانی و ملی، قهرمانهای مدالهای المپیک...... رقصهای باباکرم، بندری، قاسمآبادی، کردی، ترکی، لری همه با لباسهای محلی، (به بچهها گفته بودم من حاضرم قسمت رقصها رو خودم اجرا کنم!!!)....
موزیک خانواده کامکار ها، حسین علیزاده، همای مستان......اصغر فرهادی، کیارستمی، جعفر پناهی،..... گلشیفته فراهانی، لیلا حاتمی،......بین صحبتم میگم اون چه که ما گفتیم و میگیم وافراد موفقی که معرفی میکنیم همه تو ایران هستند، سینماگر، موزیسین، هنرمند، بازیگر،..... از ایرانیهای موفق بیرون از ایران حرف نمیزنم،
با اینکه ما نرسیده بودیم که حتی یک بار سخنرانیمون رو با هم تمرین کنیم ولی خیلی خوب هماهنگ شدیم و خوب اجرا کردیم، ترتیب موضوعات قابل ارائه هم خوب بود ... رو برگه پرینت گرفته بودیم، ولی من همون اول برگه هام رو گذاشتم کنار چون یادم میرفت برگه رو دستم بگیرم یا میکرفون ر!!! و هر چی میدونستم گفتم، به قول آتی تو این سالها بارها و بارها از ایران حرف زدیم، از سنتهامون، از مراسممون، از کشورمون....حالا دیگه با عکس و فیلم خودمون رو معرفی میکردیم....
حسابی سؤال کردند، از همه چیز، از جزئیات تا کلیات، بعضیها مطالعه خوبی داشتند راجع به ایران و راجع به هر واقعهای با تاریخ دقیق میپرسیدند! وقتی از سیاست پرسیدند، Jean-Pierre میکرفون رو گرفت و اصطلاحی رو به کار برد که معادل"دیوار موش داره، موش هم گوش داره" بود.
نگاهها یواش یواش صمیمانه تر، چهرهها گشاده تر و لبخندها به پهنای صورت شد..... باور نمیکنید، هم برای خود ما و هم برگزارکنندگان عکس العمل مردم خارج از انتظار بود! قسمت پذیرایی هم خوب بود، از شیرینیهای ایرانی و آجیلهای شیرین و شور هم خوششون اومد...
آخر برنامه مسئولین کنفرانس به ما گفتند که شما مردم این منطقه رو فریفتید و تغییر دادید اون تصویری که داشتند و هر کدوم از این حاضرین الان یک رسانه هستند....این جمله خستگی این چند وقت ما رو گرفت!
P.S.
چند دقیقهای میشه که نامه Jean-Pierre رو گرفتم که میگذارم در ادامه این مطلب
Parvin,
Merci et Bravo. Votre présentation fut un succès total. Je n'ai eu que des échos élogieux.
J'ai moi-même beaucoup aimé l'angle que vous avez pris pour présenter votre pays.
Remercie en mon nom Atousa et Milad; j'aimerais aussi beaucoup avoir l'adresse internet des images 3D que Milad a présentées.
Merci encore et je souhaite vous revoir avec du temps pour prendre ensemble un bon repas et faire découvrir les alentours de Sainte-Croix à Atousa et Milad sans avoir besoin d'un GPS...
Amitiés et à bientôt.
Jean-Pierre Ducruc
۱۰ نظر:
che alii. :) Shiva
(-:
عالی شد،موفق باشی پروین جون. کاش میدونستم یه ویدئوی عروسی کردی برات می فرستادم
مرسی، انشأالله برنامههای بعدی....(-: ویدئوهای کٔردی این بار هم خوب بود، یک رقص گروهی بود و یکی هم یکی از کنسرتهای کامکارها تو ایران
دستت درد نکنه مادر.
آفرین
سرتون درد نکنه (-:
مرسی
خدمتشان عارض میشدین 6 هزار ساله تو ایران قاشوق چنگال هست ...
همیشه میگیم نارسیس عزیز...
تقصیر ندارند، اون چه که میدونند از رسانهها گرفتند که خیلی هم خوشایند نیدت! همه که اهل مطالعه و علاقمند نیستند مثل کریستین، اون جوون کبکی که در موردش نوشتم، ۳-۲ بر هم به ایران سفر کرده و خیلی هم ایران رو دوست داره و ایرانیها رو! (-:
دستتون درد نکنه
جداً که تغییر چهره ایرانی در نظر غیر ایرانی کار سختیه
بخصوص اینکه حالیشون کنی ما ایرانی هستیم نه عرب (و بخصوص عراقی!)
اما خوداییش دیدن چشمهای گرد شده اشون هم خالی از لطف نیست D:
درضمن خدا خیر بده به googletranslate
;)
ممنونم، سرتون درد نکنه
من که این سالهای اینجا در این زمینه خیلی تلاش کردم، از هر فرصت کوچیکی استفاده کردم...(-:
ارسال یک نظر