۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

همخونه !

فردا میخواد بره پرو، برای گذروندن تعطیلات و همینطور شرکت تو عروسی‌ دوستش. امروز یه پیراهن کوتاه بی‌ آستین که روش دست-دوزی و سنگ کار شده با یه عینک آفتابی همرنگش خریده برای بیرون و گردش تو شهر. ذوقی داره که نگو، از همون دم در باصدای بلند و شاد برام تعریف میکنه تا این که میپوشه و ست میکنه با یه جفت صندل خوشگل که از قبل داشته، یه جفت گوشواره بلند آویز‌دار و عینک جدیدش، و میاد اتاقم. صورتش از شوق میدرخشه و با یه ذوق بچه گانه تعریف میکنه که این اولین باره که صاحب پیراهنی به این کوتاهیه، و فروشنده هم در جواب اینکه لباس بلندتر میخواسته بهش گفته پاهاتون با اینکه کمی‌ چاقه ولی‌ خوش ترکیبه نگران بیرون گذاشتنش نباشید. تمرین میکنه که چطور بشینه که دامنش زیاد بالا نره ولی‌ میگه: نه نباید بشینم!

چند باری رفت و اومد، رژ لب و گوشواره هاش رو عوض کرد و نظرم رو پرسید و بعد دیگه رفت که چمدونش رو آماده کنه. یه خرده می‌گذره دوباره پیراهن کوتاه بی‌ آستین نو رو با عینک آفتابی، صندل و گوشواره‌های بلندش میپوشه و میگه برم پایین به آرچانا و نیما (دو تا دختر هندی طبقه اول) نشون بدم، چند دقیقه نمیشه که برمیگرده و با لب و لوچه آویزون میگه نبودند. دوباره نیم ساعت بعد، همین مرحله تکرار میشه، و این بار میگه برم به جان (دوست سیاهپوستش از سواحل عاج) نشون بدم و زود میام، باز برگشت و حالش گرفته است، جان هم نبود. مثل دختر بچه‌های ۵ ساله ذوقی داره میکنه با این لباسش. حالا الان دوباره همون مراحل پوشیدن پیراهن کوتاه بی‌ آستین و ست کردنش با گوشواره‌های بلند، صندل و عینک آفتابی انجام شد و رفته پایین که به دختر هندیها نشون بده. این بار مطمئنه که هستند، تلفن کرده. برای جان هم رو فیسبوک پیغام گذاشته:
Jeanne! I just got a very short sexy dark-green dress, for the summer that's gonna start tomorrow; you'd be so proud of me. Merry Christmas! xxx Hope you enjoy your holidays
:-)
. هر چند دقیقه هم میگه باید چمدونم رو ببندم ولی‌ خسته ام!

سادگی‌ و شفافیتش رو خیلی‌ دوست دارم، ایریس رو میگم، همخونه ام!

پ.ن. ایریس، کاملا در جریان پستهایی که راجع بهش مینویسم هست.

هیچ نظری موجود نیست: