دیشب یه ایمیل داشتم از مسئول برنامههای فرهنگی Cegep Ste-Foy که یکی از کالجهای بزرگ و خوب کبکه که خواسته بود در صورت امکان، برای برگزاری یه کنفرانس راجع به زرتشت، هنر، رقص، نقّاشی و موزیک ایرانی باهاشون همکاری کنم. خیلی خوشحال شدم که یه کار فرهنگی در زمینه ایران داره انجام میشه، یه نگاه مثبتی میده، توی یه مدرسه، اونهم از طریق خودمون نیست، از طرف خود کبکیها... حسّ خوبی بود. نمیدونم که آدرس ایمیل من رو از کجا گیر آورده بود، البته خیلی هم تعجب نکردم، چون تو این سالها خیلی پیش اومده برام، ظاهراً رو سایت دانشگاههای کبک تحقیق میکنند، و خب اسم و فامیل من هم کاملا پارسیه و ایمیل رو میزنند، من هم تا جایی که بتونم همکاری میکنم، برای خودم هم خوبه برای جا افتادن توی محیط. امروز تماس گرفتند و صحبت کردیم، بهشون گفتم به دلیل امتحانی که دارم ، خودم نمیتونم همکاری کنم ولی حتما افرادی رو بهتون معرفی میکنم. با توجّه به سابقه کاریم در دبیرستان و پیش دانشگاهی، و همینطور علاقه مندیم به کارها و فعالیتهای اجتماعی، قرار گذاشتیم که توی ژانویه بعد از امتحانم همدیگه رو ببینیم و قهوهای بخوریم و در مورد همکاری توی فعالیتهای فرهنگی صحبت کنیم. امید به خدا!
بعد این ایمیل رو برای انجمن ایرانیها فرستادم و منتظر جواب هستم،امیدوارم که کسانی مایل به همکاری پیدا بشند!
این روزها خیلی مشغولم، از صبح تا عصر دانشکده هستم رو پروژه کار میکنم، و ساعت ۶ عصر میرم کتابخونه دانشگاه لاوال تا ۱۱:۳۰-۱۱ شب اونجا میخونم و مینویسم، دیگه میرسم خونه نیمه شبه. نگران امتحانم هستم، مونیک فقط به پروژه جدید فکر میکنه، نمیدونم چرا اینقدر خیالش از بابت من راحته، من خودم خیالم راحت نیست! عادت دارم وقتی درس میخونم مخصوصا ایام امتحانات، برای کسی توضیح بدم. خدا بیامرز مادرجون پا به پای من همه درسهای الکترونیک، مخابرات، سیستمهای کنترل خطی،... رو خوند! مینشست رو مبل مقابل من با تسبیح توی دستش، آروم صلوات میفرستاد و من همه درسها رو خط به خط بهش توضیح میدادم. هر جا که گیر میکردم و نمیفهمیدم، بهش غر میزدم که مادرجون، لبات که تکون میخوره برای صلوات حواس من رو پرت میکنه، و یاد نمیگیرم، الهی بگردمش، الان خیلی بهش احتیاج دارم! یه گوش مفت، یه نگاه آروم و مهربون با حوصله زیاد که تحمل کنه من رو این چند وقت و از تکرار درس و کارم خسته نشه!
------------------------------------------------------------
عکسها از گوگل.
http://en.wikipedia.org/wiki/Ch%C3%A2teau_Frontenac
۶ نظر:
تو مگر ليسانست برق بوده؟؟؟
كلا مبهمي تو
خب آره...برق-الکترونیک بوده،
اینکه مثلا رشته لیسانس، فوق لیسانس و دکترای آدمی فرق کنه، میشه نتیجه گرفت که مبهمه؟!!!
(-:
نكنه سه تار شته مختلف خوندي؟؟؟
ليسانس برق
فوق ليسانس حقوق جزا
دكترا GIS
Electronic
Geomatic Sciences
Remote Sensing
الهی! می خوای من بیام اونجا بشینم رو مبل روبروت و تو هی برام توضیح بدی اما تسبیح دستم نمی گیرم و صلوات هم نمی فرستم ...اینجوری لبام تکون هم نمی خوره حواست پرت نمیشه...ببینم دیگه بهانه ات چی میشه....بیام؟
کاش میشد که بیایی عزیزم...
ارسال یک نظر