تندی صدای توی آپارتمان رو قطع کردم، ایریس از اتاقش میاد بیرون و میپرسه چی شده ؟در جوابش میگم فکر کنم یه مانوره ولی باید بریم بیرون. این جواب رو دادم چون هم اینجا و هم دانشگاه لاوال اوایل ترم یه مانور میگذاشتند حالت حادثه و آتیش سوزی، و سکوریتی میومد و همه رو سریع میبردند بیرون که برآورد کنند که در زمان حادثه چگونه میتونند مدیریت کنند و هم اینکه همه آمادگی داشته باشند. یه دفعه یادم میفته که نه اینجا دانشگاهه و نه اول ترم و به ایریس میگم ظاهراً موضوع جدیه باید زود بریم، ولی با اینحال با آرامش و خونسردی آماده میشیم.
تو کبک، به قول خود کبکی ها، سکسیترین مردها، آتیش نشونها هستند! این رو همون ترم اول کلاس زبان، تازه یه ماهی بود که اومده بودم اینجا، استاد زبان، ریچارد دیون که ادعا میکرد پسر عموی سلین دیون هست بهمون گفت! این حرف رو از زبون خیلی از کبکیها مخصوصا دخترها و خانومها هم شنیدم!
با موبایل عکس گرفتم ولی متاسفانه نتونستم آپلودش کنم.
سالهای قبل با یه سری از دوستهای ایرونی برنامه شب نشینی ماهانه داشتیم. دور هم جمع میشدیم و بازی میکردیم تخته نرد، کارت و گاهی هم فیلم میدیدیم. یکی از شنبه شبهای زمستون ۲۰۰۶ یا ۲۰۰۷، که شب خیلی سردی بود و همه جا هم یخ زده، برنامه داشتیم توی یکی از سالنهای رزیدانس دختران، جایی که من و ۴-۳ تا از دخترهای ایرونی زندگی میکردیم. حدود ساعت ۲ شب بود که دیگه کم کم بچهها رفتند و ما هم داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم که بریم اتاق هامون که صدای آلارم آتیش سوزی پیچید! اون صدا، اون موقع شب، یعنی یه حادثه واقعی و مطمئناً مانور نبود. سریع سکیوریتی اومد و به ما گفت که بریم بیرون، ساختمون مقابل. خودشون هم در تک تک اتاقها رو میزدند، و بچهها رو از خواب بیدار میکردند که برند بیرون.
ما از همون جا رفتیم ، حالا ما با کفش و لباس گرم مناسب بیرون رفتن توی اون هوای سرد که نبودیم، خب چه میدونستیم چی پیش میاد و مهمونی هم که توی ساختمون خودمون بود. خلاصه مدتی طول کشید تا همه چیز رو مهار کنند و برگردیم به رزیدانس. ظاهراً یکی از دخترها توی اتاقش شمع روشن کرده بود و بعد هم رفته بود بیرون، و همون شمع باعث این شرّ شده بود. حالا برگشتیم ولی هنوز اجازه نداشتیم بریم توی طبقاتمون و همه جلوی در ایستادیم. ما چند تا دوست هم کنار هم بودیم و نزدیک این خانومها و آقایون آتیش نشون، که شنیدیم یکیشون با تعجب به بقیه گفت: به ما گفته بودند رزیدانس دخترها... اینطور نبود؟!!! توجه ما هم جلب شد، راست میگفت بیش از نیمی از جمعیت پسر بودند، اون موقع شب!!!
خب شنبه شب بود دیگه...
--------------------
عکسها از گوگل.
۲ نظر:
مگر مجوز ميدن پسرها بيان داخل خوابگاه دختران؟؟؟
البته از پنجره هم ميشه وارد شد
اینجا کاناداست، ایران که نیست...
مجوز نمیخواد که، فقط نباید مزاحمت برای دیگران ایجاد کنند، همین.
ارسال یک نظر