شبی که این خبر رو شنید، با همون لبخند همیشگی و چهره قشنگ و آرومش به من گفت. بهش تسلیت گفتم و تقریبا توی این هفته همدیگه رو ندیدیم، گاهی شاید فقط در حد یه شب به خیر. که اون هم مثل همیشه بود و ندیدم غمگین باشه، گریه کنه یا حتی مشکی بپوشه. امروز غروب داشتم برای شام لوبیا پلو درست میکردم که اومد توی آشپزخونه و مثل همیشه با گفتن چه بوی خوبی پرسید چی درست میکنی؟ بلوز مشکی تنش بود ولی نه به خاطر این موضوع، بعد از اینکه جوابش رو دادم، احوال خونواده ش رو پرسیدم. و در ادامه احمقانهترین سوالی که میشد پرسید رو ازش پرسیدم: ایریس، شما هم وقتی کسی میمیره، گریه میکنید؟ یعنی ناراحت میشید یا راحت میپذیرید؟!! گفت آره خب، غمگین میشیم و گریه میکنیم. همون موقع پشیمون شدم، به خودم گفتم، خب معلومه بیعقل، چغندر که زیر خاک نکردند، مادربزرگشون فوت کرده، مادربزرگی که با هم توی یه خونه زندگی میکردند و ایریس، همه سالهای زندگیش قبل از رفتن به دانشگاه رو با آنها گذرونده و کلی خاطره داره. دیگه پرسیده بودم!
در جوابم ایمیل پایین رو زده با عکسی از مادربزرگ و پدربزرگش که توی عروسی خواهرش ، ۲ اکتبر، گرفتند و کمی از آنها برام نوشته. و ضمنا گفته که چون مادربزرگش مذهبی و مقید بوده، مطمئنند که الان در آسمان و کنار مسیح مقدّس هست و با دونستن و اعتقاد داشتن به این موضوعه که آروم و راحتند!
Ils étaient marié pour exactement 62 années. elle avait 88 ans, et la photo était prise au mariage de ma soeur, le 2 octobre. elle est décédé le 12 novembre.
Les deux sont/ étaient croyant, des chrétiens pratiquant. Bien sur on est triste qu'elle est mort, on l'a aimé beaucoup et on a des bons souvenirs avec elle. Tout ma vie, avant d'aller à l'université, j'ai habité dans la même maison avec eux. Ma famille habite toujours dans la même maison avec mon grand-père. On est triste, il y avait une cérémonie religieux et on a pleuré aussi, parce qu'elle nous manque. Mais elle croyait en Jésus, et c'est pour ça qu'on a la certitude qu'elle est au ciel maintenant, avec Jésus, et qu'elle va bien. Et sachant et croyant ça, ça nous réconforte.
-------------------------------------------------
!Adieu Oma: خدا حافظ برای همیشه مادربزرگ (به آلمانی)!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر