دیروز برای پر کردن فرمهای تقاضانامه جایی نیاز به عکس جدید داشتم، رفتم Pharmacy سر خیابون که عکس بگیرم. به صندوقدار که پسری ۱۷-۱۶ ساله است و ظاهراً برای کار تابستونیه که اونجاست، میگم میخوام عکس بگیرم برای فلان جا. میگه OK، و سریع چهار پایه رو میگذاره و پرده سفید پشت سر رو هم میکشه پایین ، و تا من بشینم عکس رو میگیره، نه میگه حاضر نه هیچ چیز دیگه و سریع عکس رو چاپ میکنه. من غر میزنم، این چه عکسیه !!! شبیه زندانیهای محکوم به اعدامم، موهام رو ببین شاخ شده! تقصیر توئه که گفتی موهات رو ببر عقب،...من غر میزنم و اون با تعجب نگام میکنه، میگه نه، طبق فرمتی که خواستید درسته، همه چیز OKهست! برای اینها، فقط عکس زمانی OK نیست که نورش کم باشه یا مطابق اون فرمتی که اداره مورد نظر خواسته نباشه...اینکه خوشگل نیوفتادم، چشمم چپه، چونم کجه، موهام شاخه... شبیه قورباغه ام، معنی نداره... عکس واقعاً شبیه خود آدمه، حالا یکی از حالتهای آدم ...به هر حال همیشه که یک فرم نیستیم، گاهی خسته، گاهی غمگین، گاهی شاد!
دارم فرمها رو پر میکنم، نیاز به شماره پاسپورته، عکس پاسپورتم رو میبینم، نمیشناسمش!!! شباهتی به من نداره... تابستون سال پیش (۸۸) ایران بودم و باید پاسپورت ایرانیم رو عوض میکردم و خوب نیاز به عکس جدید بود. رفتم عکاسی که وقتی ایران بودم میرفتم، صاحبش نبود، پسر جوون خوش قیافه یی حدوداً ۲۸-۲۷ ساله اونجا بود، میگم عکس پاسپورتی میخوام. برای گرفتن عکس بیشتر از ۱۰ بار از پشت دوربین اومد، چونهام رو کج و راست کرد، شال سرم رو مر تب کرد، سرم رو جابه جا کرد،.... تا بالاخره یک عکس گرفت و گفت بشینید ۱۰ دقیقهای آماده میشه. تو این فاصله شروع کرد به حرف زدن و گلایه از زندگی و آدمها مخصوصاً دخترها، که دروغ میگند، هیچ کس خودش نیست، همه خودشون رو یک جور دیگه نشون میدند، اصلا نمیتونی آدمها رو بشناسی!وقتی بالاخره میشناسیشون میبینی چقدر متفاوتند با اون چیزی که اول گفتند و نشون دادند! ظاهراً از خانومش جدا شده بود، گفت گفت گفت ...۱۰ دقیقه شد نیم ساعت، ۴۵ دقیقه...عکس آماده نشد... هر بار وسط حرفش میگم ببخشید من عجلهٔ دارم و تا ظهر باید مدارکم رو تحویل بدم... میگه الان آماده میشه، ۱۰ دقیقه دیگه... خلاصه بعد از یک ساعت میگه خوبه قبل از چاپ، عکس تون رو ببینید...میگم اهههه این کیه؟! این که من نیستم!!!شبیه من نیست؟ من که انقدر آرایش ندارم...لبم، کمی برجسته تر، پوست صورتم، انقدر صاف!!! کو اون نیم خط رو پیشونیم، دو تا خط ظریف گوشه چشم؟!! حتی مدل شالم رو هم تغییر دادین؟ با تعجب نگام میکنه و میگه خوب اینجوری که بهتره...در جواب میگم بحث بهتر یا بدتر بودن نیست... این، من واقعی نیست، من خودم رو قبول دارم، همینی که هستم... مدل نیستم که بخوام خودم رو عرضه کنم!!! جای بحث نبود عجلهٔ داشتم و باید میرفتم قبل از رفتن بهش گفتم: دروغ یعنی همین...اینکه یک جور دیگه نشون دادن، به قول شما زیباتر، بی نقص تر...رنگ پوست، مدل چشم و ابرو، مدل لب هر کسی منحصر به فرده، چرا تغییرشون بدیم؟!همه که نباید مثل هم باشند. چین گوشه چشم، خط رو پیشونی، زشتی و نقص نیست، زیباست، نشون گذر زمان، تجربه و پختگیه... دوستشون دارم! دروغ یعنی همین آقا، روز خوش!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر