۱۴۰۲ خرداد ۲۵, پنجشنبه

«خبر نداشتم که عشق منتظر آدم‌ها نمی‌ماند!»

 

سر صبحی با دیدن این برگ قلبی شکل که به سر در ماشین چسبیده بود یاد این متن از گلی ترقی در کتاب درخت گلابی آفتادم:
«می‌خواستم همه کارهایم را بکنم و سر فرصت به دنبال او بروم.
می‌خواستم اول دنیا را عوض کنم، کتاب‌هایم را بنویسم، اسم و رسم به هم بزنم، برنده شوم، و بعد، با دست‌های پر به دنبالش بروم.
خبر نداشتم که عشق منتظر آدم‌ها نمی‌ماند!»
پ.ن. و زندگی هم.... 🤍