عمق و وسعت تنهایی وقتی نمودار میشه که از یه مهمونی بعد از نیمه شب برگردی خونه و کسی نباشه زیپ پیراهنت رو بکشه پایین. صوفی، همخونه کبکیت، هم خوابیده باشه، دراتاقش بسته و میدونی موقع خواب هم گوشی میگذاره و هم چشمبند. و این، تنها امید بیدار شدنش به کوچکترین صدا ونور رو هم ناامید میکنه. بعد از کلی تقلا یه دست از حلقه آستین اومده تو لباس یه دست سر جاش! در ناراحتترین حالت این پیراهن اندامی که هم پر از درزه و هم کوتاه، به این امید نشستم که شاید نیمه شب، صوفی به هوای توالت رفتن بیدار بشه.
تجربه میشه که بعد از این، پیراهنی بخرم که زیپش پهلوش باشه نه پشت!
۳ نظر:
نه اینکه بخوام بگم تنهایی خوبه ها، اما خب آزادیی که تو تنهایی هست خیلی وقتا به تحمل این مشکلات می ارزه. اصلا همین که یه مدت بخوای ژولی پولی و به هم ریخته باشی و کسی هم بهت غر نزنه خودش یه دنیا می ارزه.
موقع پوشیدن چجوری بستیش؟
خیلی راحت دستت رو ببر پشت و زیپ رو بکش پایین.
ارسال یک نظر