۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

۱. موهام رو کوتاه کردم، کوتاه که چه عرض کنم، توش رو هم کلی‌ خالی‌ کرده و از اون موهایِ حجم‌دار الان ۴تا شوید تو سرم هست، مدل کبکی کبکی،صاف و کم پشت، کلی‌ تغییر کردم، نگام که بی‌هوا به خودم تو آینه میفته اولش خودم رو نمی‌شناسم. مونیک میگه: موهات رو کوتاه و کم کردی پروین؟ میگم تابستونه!
آرایشگاه رو برحسبِ اتفاق که دنبالِ یه سالنی که تعریفِ آقایِ آرایشگر رو شنیده بودم میگشتم پیدا کردم، محله‌شون تومنی هفتصنار اختلاف دارند، این محله پایین و خلاف، اون یکی‌خوب و باکلاس! ولی‌ برخوردِ دخترِ صاحب سالن به دلم نشست وقت گرفتم، خودِ دختری که موهام رو کوتاه کرد که بیشتر، یه دخترِ خیلی‌ جوون حول و حوش ۲۰سال،  بلوند و خوشگل، با کلی‌ حلقه تو سر و صورت، پوتین و جورابِ پشمی تو اون روزِ گرم، ولی‌ ....عالی! !خلاصه با این مدلِ مو، اون آستینهایِ پفیِ کوتاه که یکیشون رو هم یادم رفته بود اتو کنم صبحش، تو اون روزِ آفتابی خیلی‌ حسِّ ۱۸سالگی داشتم، یه جا مچِ خودم رو گرفتم و گفتم که خیلی‌ روت زیاده پروین با این سنّ و سال این حسِّ و حال!

۲. این آخرِ هفته به خاطرِ روزِ کبک، دوشنبه هم تعطیله، و به قولی تعطیلات طولانی (long Weekend) هست. و ما هم از قبل تصمیم گرفتیم که یه سفرِ کوتاه بریم به یه منطقه بسیار زیبا و توریستیِ ایالتِ کبک به اسمِ Gaspé. 

۴ نظر:

آلیس در سرزمین عجایب گفت...

دلت جوونه پروین جون. این حرفا چیه خواهر؟ :)

روزهای پروین گفت...

(-:

کامی گفت...

یه روزی هم میرسه از اینکه مچ خودت رو گرفتی، دلت به حال خودت میسوزه. ما ایرانی ها عادت کردیم، حتی اونور دنیا مراقب باشیم خوشی هامون زیاد نشه مبادا ذوقمرگ بشیم. من مطمئنم اون شب مونیک توی خونه ی خودشون هی جلوی آینه به خودش نگاه میکرده از خودش میپرسیده منم برم مثل پروین موهامو کوتاه کنم؟ بعید نیست رفته باشه خونه از توی صندوقش! یه پیرهن آستین پفی کوتاه مال جوونی هاشو هم در آورده باشه پوشیده باشه(مال سالای 1970 مثلن)ببینه مثل شما جوون تر به نظر میرسه یا نه؟، بعد شما بخودت میگی با این سن و سال؟ بااین حس و حال؟
بدون که ناتالی و ایریس و کیم و ریمه هم تو همین فکران.
ولی بازم آفرین به مونیک که حتی کوتاه کردن موهای دانشجوهاش یا تاپ پوشیدنشون براش مهمه. خوش بحالت پروین. از قول من به مونیک بگو:
ِDoctor monique,You are unique

روزهای پروین گفت...

کامی‌ِ عزیز، حق با توئه: "مونیک"، یک استثنأ هست! و بزرگترین شانسِ زندگی‌ِ من اینه که این آدم رو از نزدیک میشناسم و باهاش کار می‌کنم و خدا رو شاکرم از این بابت. این دو جمله رو همیشه و در هر حال به آدمهایی که برخورد می‌کنم میگم. :-)

اما در موردِ شادی و بی‌-توجهی‌ به سنّ و سال، من بدونِ محدودیتم! به هر حال به اصولی‌ معتقدم هر جایِ دنیا که باشم ولی‌ این دو تا توش نمی‌گنجند اینکه گفتم مچِ خودم رو گرفتم، منظورم این بود که حواسم بود به حس و حالم!:-)