۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه


سرشبی، زارا زنگ زد با یه صدایِ شاد و خوشحال گفت یه خبر خوب و اون اینکه کادو پیدا شده! همونی که گفتم دیشب تو اتوبوس جا گذاشته بوده!
صبح زنگ زده به دفترِ خدماتِ اتوبوسرانی و پرس‌و‌جوکرده و گفتند اینجاست و اونها هم فرستادند به یکی‌ از دفاترشون که به محلِ کارِ زارا نزدیکه و این هم رفته گرفته! خلاصه این هدیه به یاد موندنی شد
یه همچنین مردمانی داره این شهر که دست به این مالِ بی‌-صاحبی که جا مونده اونجا نزدند، حتی شاید وسوسه هم نشدند که نگاش کنند!!!
.
تازه دیشب، علی‌ هم یه سر اومد و با دیدنِ من و مناسبتِ بودنم، رفت کیکِ شکلاتی آورد و خودش هم نموند و رفت! اون هم یادمون رفت بخوریم، فقط باهاش عکس گرفتیم، حالا زارا میگفت: اون از کادو و این از کیک، چه سورپرایزی شد پروین!

حالا که صحبت از این رفتار کبکی‌ها شد یه چیزی هم بگم از اون‌طرف:
پنجشنبه ظهر به وقتِ اینجا و شب به وقتِ ایران زنگ زدم خونه، شبِ تعطیلی بود و همه هم جمع بودند، خواهر و خونواده، برادرها و عهد‌و‌عیال. طبقِ معمول، با تک‌تک از بزرگ تا کوچیک صحبت کردم. برادر کوچیکه گفت شنیدی که کیفِ آقاجون رو دزد زده!!! ناراحت گفتم نه، چطور؟!! گفت: دزدها با انصاف بودند! دو روز بعد کیف رو گذاشتند فلان‌جا که به دستِ آقاجون برسه حدودِ هشتصد هزار‌تومان پولِ نقد بوده که بردند، ولی‌ ۲ یا ۳ تا چک به مبلغِ سنگین بوده که برنداشتند و اونها سوراخ کردند!!! شا ید برایِ اینکه یه وقت تو این فاصله زمانی‌ که کیف به دستِ آقاجون می‌رسه کسی‌ اونچک‌ها رو برنداره!
خودشون چک رو باطل کردند.... انصافشون رو!

۲ نظر:

کامی گفت...

می خواستم یه چیزی بگم واسه این پستای آخر که حالا بعداً میگم. فعلاً کنجکاوی نمیذاره تمرکز کنم. لطفاً بگو اونا که روی کیک تولدت چیدن تخم مرغ آب پزه که از وسط نصف کردن؟ بعدنشم،آدم توی جشن تولدش لباسای شیک مجلسی می پوشه که دوستا و فک و فامیل(مخصوصاً مامانا و خاله هاشون) عکساشو ببینن بپرسن به به این دختره کیه ؟!! اسمش چیه؟!! چند سالشه؟!!خونشون کجاست؟!!بعد شما اومدی با همون لباسی که سر کار می پوشی عکس گرفتی؟!!

روزهای پروین گفت...

اونها تخمِ مرغ نیست، بیسکوییته.

ولی‌ اگر پست رو خونده باشی‌، میبیبی که من به خاطرِ یه دورِ همی‌ِ یه دفعه‌ای رفتم، ولی‌ بچه‌ها غافلگیرم کردند، نه جشنِ تولد!!
اصلا من جشن نگرفتم. اون کیک رو هم، یکی‌ دیگه آورده، خب ما هم باهاش عکس گرفتیم! وگرنه ما هم بلدیم بنا به مناسبت لباس بپوشیم!!! ولی‌.... مگه قراره کسی‌ من رو به خاطرِ لباس، ظاهر و این حرفها بپسنده؟! این همه مدل تو بوتیک‌ها، برند اونها رو بپسندند.... :-)

بعد، من رو ، گونی هم بپوشم ها، همه می‌‌پرسند در موردم، نگران نباش شما..... D: