۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

خوب نیستم،
دلم گرفته،
هوا خیلی‌ سرده، آسمون خاکستریه، شهرِ زیبایِ پاییزی رو غم گرفته
پریشب کمی‌ برف اومد

دیروز رفته بودیم با "آ"، "زارا" و "رضوان"، مونترال بگردیم، رستووران ایرونی‌، خرید از فروشگاهِ ایرونی‌، من چیزی نمیخواستم و هیچ دلتنگِ اینها نبودم چون تازه از ایران اومدم، فقط رفتم که یه روزِ خوبی‌ رو با بچه‌ها داشته باشیم، شقایق و مهدیه رو دیدم که دیدنشون بعد از مدت‌ها عالی‌ بود، شقایش که ناهار اومد پیشمون، دو تا از دوستهایِ رضوان هم بودن، روزِ شاد و خوبی‌ بود، جاده پاییزی زیبا بود، هزار رنگ، خوشبختانه تو مسیرِ رفت هوا هم با همه سردیش آفتابی بود و روزمون رو ساخت...

خیلی‌ کار دارم، خیلی‌.... ولی‌ از این روزهام تنبل تر و دلگیرتر هیچ وقت تو زندگیم نبودم،

دو هفته دیگه هم اثاث‌کشی دارم، نصفه‌نیمه وسایلم رو جع کردم و کارتون زدم، بچه‌ها گفتند که برایِ جابجایی کمکم میکنند، متقاضی زیاده فکر کنم تعدادِ کمک کننده‌ها از وسایل بیشتر بشه! به جام هم قراره یه دخترِ ایرونی‌ بیاد، دانشجویِ دانشگاه لاواله که شب مهمونیِ جشنِ مهرگان باهاش آشنا شدم، دو ماهه اومده کبک و موقتاً جایی‌ پانسیون شده، اسمش تو لیستِ انتظار بود که رفتم با مسئول ساختمون صحبت کردم و اون هم به دختره ایمیل زد و خب اومد و پسندید و قرارداد رو امضأ کرد، نگرانیش همخونه عرب و مذهبی‌ بود که بهش اطمینان دادم که دخترِ روشن و خوبیه، پیشداوری نکنه، من با مذهبی‌هایِ مختلفی‌ اینجا آشنا شدم، ارتباط داشتم، زندگی‌ کردم، مسیحی‌، یهودی، بهایی، مسلمون... و مسلمونها رو رشنتر از بقیه دیدم، مذهبی‌هایِ دینهایِ دیگه حتی فکر هم نمیکنند، ۱۰۰% مطیعند... تو مسلمونها، افراطیها و وهابیون سخت و دگم هستند که تعدادشون زیاد نیست

دلم ناجور گرفته... ناجور! بهش نباید رو بدم، اینجوری بشه لحظه هام رو از دست میدم، زندگی‌ که منتظرم نمی‌مونه که رو فرم بیام، باید یه کاری بکنم....

۲ نظر:

نگار ایرانی گفت...

دلتنگ نبینیم پروین خانم رو ، خوبه که این همه دوست هموطن داری و تازه جشن مهرگان دارید اونجا،واقعاً که خوشبحالتون .حالا چه جوری هست این جشن ؟

روزهای پروین گفت...

مرسی‌، روز‌هایِ دلتنگی‌ هم می‌گذره مثلِ همه وقتهایِ دیگه... (-:

همه دوستهام هم هموطن‌ نیستند، راستش خیلی‌ رو ملیّت تاکید ندارم، این خود دوستی هاست که ارزشمنده، دوستهایِ ایرانی هم که دارم خیلی‌ خوبند. (-:

والله "جشنِ مهرگان" که اینجا برگزار میشه بیشتر بهونه ایه برایِ دورِ هم جمع شدنه و همزمانه با انتخاباتِ سالانه انجمنِ ایرانی‌ها، در کنارِ رای‌ریزی، کمی‌ از تاریخِ باستانِ ایران و فلسفه "مهرگان" صحبت میشه بعد هم مثلِ همه جشنها و مراسم، پذیرائی هست و موسیقی و رقص! شبِ خوبیه دوستها و آشناها رو میبنیم، بچه‌هایی‌ که جدید میان با قدیمیها آشنا می‌شند، کلا به شادی و خوش و بش می‌گذره...