۱۳۸۹ آبان ۴, سهشنبه
مثل تو!!!
خسته ام. دلم یه فیلم ایرونی میخواد. ولی فیلمهای سالهای اخیر بیشتر خستهام میکنه به همین خاطر میرم سراغ فیلمهای قدیمی تر. دو سه تا بالش میگذارم دور و برم، پام رو دراز می کنم، در حالی که تخمه آفتاب گردونی که از ایران آوردم رو میشکونم، در آرامش و نور ملایم آباژور فیلم "خانهای روی آب" رو برای سوّمین بار میبینم! این فیلم رو دوست دارم، بازیگراش رو هم دوست دارم؛ عزت الله انتظامی، رضا کیانیان، هدیه تهرانی، بیتا فرهی، ... بهناز جعفری هم یه نقش کوتاهی داشت.
چند وقت پیش بعد از مدتها برام زد: سلام. انتظارش رو نداشتم، جواب میدم: سلام، خوبی؟ چی شده یاد من کردی؟!! میگه: خیلی ساده، دلم برات تنگ شده... احوالپرسی کردیم و یه خرده از اینور و اونور حرف زدیم، یه دفعه میگه تازگیها با بهناز جعفری دوست شده بودم، ولی هر بار که میدیدمش یاد تو میفتادم، نتونستم ادامه بدم! میپرسم: یاد من؟ چطور؟ میگه نمیدونم، به نظرم شبیه تو بود!!! با تعجب میگم ولی ما که اصلا به هم شباهتی نداریم، حالا میگفتی "شهره آغداشلو" یه چیزی، خیلیها بهم گفتند که شبیهشم. میگه آره الان که فکر میکنم میبینم که خیلی هم شبیه نیستید، اون از تو کوتاهتره، لاغرتره، صورتهاتون هم شبیه نیست...ولی من یاد تو میفتادم و نتونستم این ارتباط رو ادامه بدم... یه خرده میگذره برمیگرده میگه: میدونی غرورتون شبیه همه، اون هم مثل تو مغروره، اصول و اعتقاداتی داره که خارج از اونها رفتار نمیکنه حالا نه خیلی مثل تو، ولی برای عقایدش ارزش قائله ...بعد با یه حرص پنهونی میگه مثل تو!!! میگم: آها ا ا ا...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر