۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

Une grosse journée!



امروز ظهر، بعد از دو روز اومدم دانشگاه! سه شنبه شب بعد از اینکه آخرین کارهایی رو که مونیک خواسته بود براش فرستادم، رفتم پیش برادرزاده هام و آخرین شب رو با هم بیرون بودیم. روز چهار شنبه مهمون داشتم، یکی‌ از دوستام با شوهرش از مونترال اومده بودند. بعد از سالها همدیگه رو دیدیم. راستش من دبیر ریاضی سال اول و دوم دبیرستانش بودم. سال دوم دانشگاه که بودم شروع به تدریس کردم و فاصله سنیم با شاگردام کم بود، خیلی‌ جوون بودم و ظاهرم هم به دبیر‌ها نمیخورد، شاگردام رو خیلی‌ دوست داشتم و رابطه خوبی‌ با هم داشتیم، همیشه، زنگ‌های تفریح توی حیاط پیش بچه‌ها بودم، مهمونیها و تولداشون میرفتم، دوست پسراشون رو میدیدم،... ولی‌ وای ی ی ی وحشتناک سختگیر بودم و این ارتباط دوستانه اصلا ربطی‌ به کلاس و درس نداشت. یادش به خیر، از جبر، هندسه‌مثلثات، ریاضی جدید شروع شد و بعد‌ها ریاضی نظام جدید، حسابان، حساب دیفرانسیل پیش دانشگاهی... تا که درسم تموم شد و رفتم هنرستان فنی، سخت افزار کامپیوتر و درس‌های رشته‌ الکترونیک...یادش به خیر...همیشه هفته معلم، از همکار هام خجالت می‌کشیدم بسکه گّل و کادو برام میاوردن. این روز‌ها به مدد فیس بوک که دنیا رو کوچیک کرده و همه رو به هم ربط میده، یواش یواش و تک تک شاگردام پیدام میکنند و دوباره با هم ارتباط داریم!

خلاصه چهارشنبه با این دوستام بودم و رفتیم کبک گردی. سر تا سر تابستون کبک ۲،۵-۲ ماه نمیشه که اون هم یک روز آفتابیه با باد، روز دیگه که باد نیست رطوبت هوا بالاست، یک روز بارون میاد، یک روز هم این وسط‌ها ممکنه هوا خوب باشه. با این حال شهر پر از توریسته، کلی‌ برنامه تو سطح شهر هست؛از جمله فستیوال تابستونی «Festival d'été» که تو یکی‌ از بزرگترین فضاهای سبز مرکز شهر به مدت ده شب بر پا میشه و هر شب کنسرت هست از خواننده‌های مشهور کانادا، آمریکا، اروپا،...

« Moulin à Images» که روی یک دیوار خیلی‌ بزرگ سوله تو بندر قدیمی‌ ،هر شب از ۱۰ تا ۱۱ تاریخ کبک رو به صورت تصاویر متحرک نشون میدند. انقدر به عناوین مختلف تاریخ کبک رو نشون میدند، بهتر از تاریخ کشورمون میشناسیمش و به کبکی بودنمون مفتخریم!

سیرک آفتاب « Sirque du soleil» ، هر شب غیر از شبهای دوشنبه و سه شنبه برنامه داره. بلیت همه این برنامه ها، از قبل به صورت آن لاین فروش میره، و جالب اینکه همه این برنامه‌ها رو بدون بلیت هم میشه دید، و هیچ فرقی‌ هم نمیکنه.
تو میدونهای اصلی‌ و کوچیک و بزرگ شهر هم چادر زدند و تقریبا هر شب کنسرت و برنامه هست، خدای نکرده یک وقت مردم افسرده نشند!!!

یکی‌ از مهمترین جاذبه‌های توریستی کبک، کافه‌های پیاده رو و قدیمیشه که تو کوچه‌های سنگفرشی‌ هستند، با گارسون های خوشگل و خوش هیکل که انگلیسی‌ رو هم خیلی‌ خوب نمیدونند. کبکیها رو زبونشون تعصب دارند.


همه این برنامه‌ها تو مرکز شهر، قسمت قدیمی شهر « Vieux Québec» و بندر قدیمی «Vieux Port» هست. قسمت بالای شهر و حول و حوش دانشگاه لاوال، از ۶-۵ عصرآروم میشه و شهر میمیره، فقط تو کافه‌ها و رستوران‌ها کسی‌ هست. این سر شهر انقدر شلوغه که اصلا جای پارک پیدا نمیشه و اکثرا ترجیح میدند که با اتوبوس بیان برای برنامه ها. از ساعت ۷ عصر به بعد، اکثر آدم ها یکی‌ یک صندلی‌ تابستونی تو دست میرند برنامه مورد علاقه شون رو ببینند.

با اینکه دوستام دو روز بیشتر تو کبک نبودن ولی‌ از اینجا خیلی‌ خوششون اومده بود. غروب رفتم پیش برادرزاده هام و بعد باهاشون رفتم فرودگاه. وقتی‌ رفتند، برگشتم پیش دوستام و رفتیم سیرک و بعد هم رفتیم یکی‌ از همین رستوران- بار‌های پیاده رو تو بندر قدیمی‌ کنار آب و تا بعد از نیمه شب نشستیم به گپ زدن. زوج خوبی‌ بودند، کم پیش میاد که با دیدن زوجی فکر کنم که زوج بودن هم بد نیست و ممکنه بهتر از تنهایی باشه. و این زوج به من حس خوبی‌ از کوپل بودن میدادند، دوستشون داشتم.

خلاصه روز پری داشتم و به قول کبکیها « J'ai eu une grosse journée!»

دیروز هم موندم خونه، اصلا حوصله کار نداشتم، ولی‌ بیکار هم نبودم، کلی‌ کار بانکی و اداری با اینترنت و تلفن انجام دادم. مونیک ایمیل زد که سمینار خوب بوده ولی‌ همون طور که پیش بینی‌ کرده بوده از انیمیشن استفاده نکرده، در کلّ راضی‌ بود، حالا بیاد، ببینیم که چه خبر بوده اونجا.

۵ نظر:

بهروز گفت...

يكي از بچه ها آمده ميگه برايچي رفتي به پروين گفتي ما وبلاگت را دوست داريم داريم شير ميكنيم براي ملت بعد ملت بخونن حال كنن؟؟
ميگه چون اگر بفهمه وبلاگش طرفدار داره ديگه براي دلش نمي نويسه ، براي خواننده هاش مي نويسه و اين خيلي بده كه آدم بخواهد سفارشي مطلب بزاره
حالا شما خواهشا سفارشي ننويس ما هم قول ميديم ديگه وبلاگت را شير نكنيم همون مخفي بموني بهتره خودمون چند تا حال كنيم بسه
راستي در تمام نقاط ايران عكس هاي وبلاگت بالا نمياد
رفعش كن

روزهای پروین گفت...

نگران نباش، سفارشی نمی‌نویسم، مثل همیشه برای دل خودم مینویسم، خب خوشحالم که نوشته‌هام به دل شما میشینه!

در مورد عکس ها، سعی‌ می‌کنم که حجم عکس رو کم کنم، ولی‌ فکر کنم باز شدن یا نشدنش به سرعت اینترنت هم بستگی داره

بابک گفت...

سلام

باز نشدن عکس ها به خاطر حجمشون نیست. هاستی (Host) که عکس ها روی آن آپلود شده اند ف.ل.تره. با آن.تی ف.ل.تر عکس ها به راحتی دیده میشه.

روزهای پروین گفت...

سلام،

نمیدونم، فکر کردم شاید حجم عکس بالاست یا سرعت اینترنت پایین که باز نمیشه!

بهروز گفت...

ببين خوب سايت Persiangig.com
سايت خوبي براي آپلود عكس