۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

شریک زندگی‌

تو صف سینما قبل از من یک دختر- پسر جوون کبکی در حال فرنچ کیسند و سخت بهم چسبیدند. و همینطور با صف میرند جلو تا به گیشه میرسند، هر کدوم برای خودش بلیت میگیره و بعد دوباره همدیگه رو بغل میکنند و میبوسند و در همون حال میرند به سمت یکی‌ از سالنهای فیلم.
ایزابل و یکی‌ از همکلاسیهاش از هم خوششون میومد و میخواستند بیشتر همدیگه رو بشناسند. آخر هفته، سوییتی رو تو هتلی خارج شهر برای ۳-۲ روز رزرو کرده بود. متعجب بهش میگم، تو هتل گرفتی‌؟ میگه آره! میگم چرا اون نه؟ میگه " تن فروش" نیستم که اون پول هتل بده، رسپشن چی‌ فکر میکنه!!!
اوایل تعجب می‌کردم وقتی‌ میدیدم که مثلا تو رستوران یا فروشگاه یک زوجی که ده بار میرند تو بغل هم و همدیگه رو میبوسند، موقع حساب کردن جداگانه حساب میکنند. بعدها که بیشتر به کبکیها نزدیک شدم و با زندگیشون آشنا، متوجه شدم که شریک زندگی‌ یعنی‌ واقعا شریک زندگی‌ تحت هر عنوانی، همسر، چام- بلوند، بوی فرند- گرل فرند،... وقتی‌ حسشون به هم خوبه، شروع میکنند به شناخت همدیگه، با هم میخوابند، چند وقتی‌ رفت و آمد میکنند و بعد از چند وقت که میتونه چند ماه یا یکی‌ دو سال باشه بستگی به سنّ و شرایطشون ، با هم زندگی مشترک رو شروع میکنند و از همون ابتدا هر کس یک بخشی از هزینه زندگی‌ رو به عهده میگیره. و واقعا شریک زندگی‌ هم میشند. کنار همند. گاهی‌ بیش از ۳۰ سال زندگی‌ مشترک دارند بدون ازدواج رسمی‌. بده بستونی در کار نیست که یکی‌ جسمش رو وسط بگذاره یکی‌ هزینه کنه. معامله مالی‌ و عاطفی، احساس و عشق با پول هم نیست! هر دو به یک اندازه در این رابطه و زندگی‌ مشترک حق دارند ، عاطفی، سکسی‌، مالی‌، احساسی ...‌

هیچ نظری موجود نیست: